سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یلدا ستایش

ترانه برا جانبازای شیمیایی کمه...

تقدیم به اونایی که الفبای جوونمردی رو از حفظن

از سروده های

شهید وجانباز شیمیایی

مهدی سپهر

اتل متل یه بابا
دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداکار

اتل متل بچه ها

که اونها رو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ کسی رو ندارن

مامان ، بابا رو می خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتها

بابا چه مهربونه

وقتی که از درد سر

دست میذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش میده به بچه هاش

همون وقتی که هر چی

جلوش باشه میشکنه

همون وقتی که هرکی

پیشش باشه میزنه

غیر خدا و مادر

هیچکسی رو نداره

اون وقتی که بابا جون

موجی میشه دوباره

دویدم و دویدم

سر کوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی که دیدم

بابام میون کوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار میزد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

میزد توی صورتش

قسم می داد بابارو

به فاطمه به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون کوچه

بچه داره میبینه

تو رو به جون بچه

بابا رو دوره کردن

بچه های محله

بابا یهو دویدو

زد تو دیوار با کله

هی تند و تند سرش رو

بابا میزد به دیوار

قسم میداد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می گفت

کشتند بچه ها رو

بعد مامانو هلش داد

خودش خوابید رو زمین

گفت که مواظب باشین

خمپاره زد ، بخوابین

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تکون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا کردن

بعضی فقط خندیدن

اونهایی که از بابام

فقط امروزو دیدن

ای اونهایی که امروز

دارین بهش می خندین

برای خنده هاتون

دردشو می پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه روز به هم می رسیم

بازی داره زمونه

یه روز پشیمون می شین

که دیگه خیلی دیره


گریه های مادرم

یقه تونو می گیره

گرچه ترانه هم کمه ولی جز این چیزی ندارم

جز این کاری ازم بر نمیاد

ترانه ی تخت خالی

از مجموعه ترانه های عروسک تنهایی

پیشکش چشم تو

تخت یکِ اتاق چارصدو هف

دکتر اومد نسخه نوش داد و رف

دستای خالیمو ندیدو رد شد

طرز نگاش منو گزید و رد شد

بابام رفیق تانکه و تفنگه

بابام اگه مریضه مرد جنگه

هنوز صدای سرفه هاش می اومد

معنیه زندگی باهاش می اومد

تختِ یکِ اتاق چارصدو هف

نسخشو دکترش به من دادو رف

مامان دیگه یه پوسّ و اسّخونه

چشاش پرِ اشکه ِ یه کاسه خونه

تا اخرش خودم میرم یه تنه

قلکمو می شکنم اون نشکنه

خدا خدا ...جونمی جون چقد پول

کپسول اکسیژن و قرص و آمپول

تخت یکِ اتاق چارصدوهف

من اومدم ولی بابام یهو رف

پیش خدا ...جاش از زمین بهتره

نبودنش بِمون چه بد میگذره

بادسِ پر اومدم و حیف که نیس

یه تخت خالی و منو چشم خیس

قلکمو شکستم اما دلم

حالا چه جور تا بکنم بادلم

تخت یکِ اتاق چارصدو هف

دکتر اومد من اومدم بابام رف

یلداستایش....


+ نوشته شده در شنبه 85/8/27ساعت 10:52 صبح توسط یلدا ستایش نظرات ( ) |